ویژگی شخصیتی افراد دارای اختلال شخصیت وابسته
✅او نمی تواند بدون توصیه و تضمین از جانب شما و دیگران، تصمیمات روزمره ی زندگی را بگیرد.
✅به شما و دیگران نیاز دارد تا مسئولیت حیطه های مختلف زندگی را برعهده بگیرد.
✅نمی تواند مخالفت کند یا به خاطر ترس از تایید نشدن یا از دست دادن حمایت، در مقابل دیگران بایستد.
✅شروع پروژه ها با انجام کارها به تنهایی برایش سخت است، زیرا نسبت به توانایی یا قضاوتها، اعتماد به نفس ندارد.
✅مدت طولانی ای را صرف جذب حمایت و پرستاری دیگران می کند و کافی داوطلب کارهایی می شود که برای رفع این نیازها بسیار ناپسند است.
✅اغلب زمانی که تنهاست احساس ناراحتی و ناامیدی می کند بخاطر ترس شدید از اینکه نتواند از خودش مراقبت کند.
✅اوسريعأ و از سر ناچاری، زمانی که یک رابطه ی نزدیک پایان می پذیرد،دنبال روابط جدید، برای مراقبت و پشتیبانی از خودش میگردد.
✅دائمأ با ترس از اینکه مجبور باشد از خودش مراقبت کند، دست به گریبان است.
همه چیز درباره اختلال شخصیت وابسته
آیا این علایم برای شما خیلی آشناست؟ آیا اکنون در رابطه ای گرفتارید که مانند صدف به شما می چسبد؟ آیا به بخاطر اینکه همسرتان نمی تواند بدون حضور دائمی شما سر کند،احساس انزوا می¬کنید؟ شما الگوی ارتباطی با یک همسر سمج ياسریش را دارید. همسر سمج یا کسانی که روان شناسان آنها را بیمار شخصیتی وابسته می نامند، میتوانند برای شما دشواری های زیادی ایجاد کنند.
داستان پیتر
من در یک خانه ی کاملا سنتی بزرگ شدم. پدرم حسابدار بود. مادرم هم معلم مدرسه ی ابتدایی در خیابان نزدیک خانه مان بود. اما بعد از تولد من و برادرم، تصمیم گرفت در خانه بماند و ما را بزرگ کند. ما در شهر کوچکی زندگی می کردیم و همه یکدیگر را می شناختیم و والدین من بسیار با دوستانشان در مدرسه رفت و آمد داشتند. یادم می آید هر روز که از مدرسه برمی گشتم، خانه ی شادی داشتیم. مادرم از همه مراقبت می کرد و زندگی کاملا راحتی داشتیم. پدرم نان آور خانواده بود. پدر و مادرم خوشحال به نظر می رسیدند. پدرم در یک انجمن داوطلبانه عضو بود و با دوستانش رفت وآمد می کرد. زندگی ما به خوبی می گذشت. من دبیرستان را تمام کردم و به شهر بزرگی نقل مکان کردم و آنجا با کریس آشنا شدم. اوابتدا نسبتأ خجالتی به نظر می رسید، ولی در کل آدم خوب و با احساسی بود. مدتی گذشت تا اورا شناختم. او باعث می شد که احساس کنم ادم خاصی هستم، زیرا هر کاری برایم انجام می داد. زمانی که باهم آشنا شدیم در یک کتابخانه کار می کرد و و خانه داشت و با چند نفر از دوستانش هم رفت و آمد می کرد. او مستقل به نظر می رسید. پیچیدگی شخصیتی اش را دوست داشتم، ظاهرأ آدم توانمندی بود اما به من هم خیلی نیاز داشت. من از خانه دور بودم و دوست داشتم یک نفر باشد که حمایتم کند. او همیشه برای من آماده بود. دست پخت خوبی داشت و همیشه دوست داشت کنارم بماند. به محض اینکه ما دوست انحصاری هم شدیم، متوجه شدم که همه چیز در حال تغییر است. متوجه شدم او برای هر چیزی به من وابسته است. پس از مدت کوتاهی احساس کردم شدیدا در تنگنا قرار گرفته ام. ابتدا هوشمندانه تر بود، تلفن های زیادی میزد تا با من در تماس باشد و بداند چه کار می کنم و نظرم را در مورد چیزهای مختلف می پرسید. هرچه بیشتر با او وقت می گذراندم، متوجه می شدم که دوستانش از او استفاده می کنند.
او فردی بود که همیشه حضور داشت و مردم با او مثل «فرش پادری»رفتار می کردند. هرچند میدانستم از این وضعیت راضی نیست، اما بارها اجازه می داد این اتفاق بیفتد. گاهی من هم این کار را انجام میدادم و احساس بدی در مورد خودم پیدا می کردم. زیرا او آدم خوبی بود.
تصمیم گیری برایش در مورد هر چیزی دشوار بود و از من برای مشورت در هر چیزی سوال می پرسید. به نظر می رسید وقتی می خواهد تصمیم بگیرد، گیج می شود. اگر به من دسترسی نداشت با مادرش یا هرکسی تماس می گرفت تا ایده را با آنها در میان بگذارد. همچنین وقتی نمی توانست به من دسترسی پیدا کند، به من تلفن می کرد. چند روز سپری می شد تا تلفنم را کنترل کنم. او بیست بار تلفن کرده بود و زمانی که عصبانی و ناامید میشدم، با گریه، معذرت خواهی یا شیرین زبانی می کرد. او همه کار می کرد تا رابطه ی ما خوب پیش برود. اگر عصبانی میشدم، مرا به حال خودم می گذاشت. او نمیتوانست به من کمک کند یا دلداری ام بدهد.
رابطه ی ما همچنان پیش می رفت و حالت تبعیت بی چون و چرای او بدتر می شد. میدانستم که دیدگاه های سیاسی و مذهبی متفاوتی داریم.او با من در این رابطه حرف نمیزد، زیرا می ترسید بامن مخالفت کند یا عصبانی ام کند که چرا فلان اعتقاد را دارد. من عادت داشتم که مجبورش کنم در مورد موضوعات مختلف با من حرف بزند و به خاطر اینکه از عقایدش دفاع نمی کرد می زد زیر گریه! من هم عصبانی می شدم و باهم دعوا می کردیم. او به مادر یا دوستش زنگ می زد و ساعت ها گریه می کرد. گاهی برمی گشت و اوضاع را آرام می کرد. من او را دوست داشتم اما می خواستم آدم قوی تر و مستقل تری شود.
به شک افتاده بودم که آیا این رابطه برای من مطلوب است؟ آیا می خواهم آن طور که کریس نیاز به مراقبت دارد، نقش مراقبش را بازی کنم؟آیا می خواهم در رابطه با کسی باشم که برای هر چیزی به من نیاز دارد؟ آیا می توانم همه ی تصمیمات را خودم بگیرم؟ کریس حتی زمانی که بیرون می رفتیم رستوران انتخاب نمی کرد. فیلم، رستوران و کلا همه چیز به سلیقه ی من بود. هم خوابگی را هم هر بار من انتخاب می کردم. حتی مجبور بودم به او بگویم که چه لباسی بپوشد. فکر می کنم به گونه ای ناخوشایند، آن قدر از رفتن من دچار ترس می شد که هر کاری می خواستم، انجام میداد
حتی اگر پَست بود؟
در نهایت دیگر نتوانستم ادامه بدهم و احساس کردم زندگیم تحلیل می رود. از تلفن هایش می ترسیدم.به تدریج با او سرد شدم و پاسخم به او سخت و شدید شده بود. او تلاش کرد که ما را با هم نگه دارد،،اما میدانستم که این کار درست نیست. مدت زیادی طول کشید تا از شر او راحت شوم. چون او آدم گرم و مهربانی بود.
میدانستم او برایم مناسب نیست و من به شخصی نیازدارم که برایم بیشتر از یک نامزد باشد. من دیگر جذب کسی که باید دائم مراقب او باشم نمی شوم. احساس می کردم که مسئول خوشبختی او شده ام. هرچند وقتی که به عقب بر می گردم از جدا شدنم خوشحالم، اما برای مدت طولانی احساس گناه می کردم.
شخصیت سمج
مشخصی تعیین کننده ی شخصیت سمج، نیازمندی به مراقبت است. این شخص نیاز دارد که دیگران از او مراقبت کنند و به خودش اطمینان ندارد. افراد وابسته آن قدر برای جلب توجه دیگران تلاش می کنند که به راحتی می توان آنها را به دست آورد. در واقع افراد وابسته، انسانهایی خوب، باتوجه و کمک کننده توصیف می شوند. اما آن قدر نیازمند تضمین و ارتباط هستند که روی دوش هر کسی باری خواهند بود، مگرفردی که خودش هم وابسته باشد.
از آنجایی که آنها از تنهایی و نداشتن کسی که به آنها کمک کند می ترسند، نقش تبعیت محض را در برابر دیگران برای باقی ماندن در کنارشان به عهده می گیرند. آنها فاقد توانایی برای استقلال هستند و معمولا حس ناامیدی دارند. زمانی که کسی برای هدایت زندگی در کنارشان نیست، حس ناامیدی پیدا می کنند. برای به دست آوردن سطح صمیمت و مراقبت احساسی که نیاز دارند، اغلب زمان زیادی را صرف حفظ هماهنگی در رابطه شان می کنند. شخصی که در ابتدا جذاب و راحت به نظر می رسید، ممکن است به فردی تبدیل شود که از لحاظ احساسی چسبنده و سمج است. البته نامزد وابسته واقعأ تغییر نمی کند، بلکه شما از میزان نیازمندی او آگاه می شوید. می توان گفت که نامزد وابسته در روان شناسی دقیقا معادل یک بچه است. نیاز به دیگران، چرخه ای از اعتماد از دست رفته را در عزت نفس شخص وابسته به طور دائمی ایجاد می کند.به عبارت دیگر هرچه او به فرد دیگر بیشتر نیاز داشته باشد، اعتمادش به خودش کمتر می شود و در نتیجه کارآمدی اش کاهش می یابد و نهایتا برای حفظ کارایی به دیگران وابسته می شود. این چرخه ی منفی می تواند به نوبه ی خود باعث شود که فرد وابسته، افسرده تر شود و گاهی افسردگی اش شدت یابد. زمانی افراد وابسته می خواهند خودشان را توصیف کنند به سختی قادرند کلماتی را برای توصیف خودشان پیدا کنند.
زمانی که فردی برای تایید و پذیرش به درون خودش نگاه نمی کند، به سختی می تواند خودش را مستقل از دیدگاه دیگران بداند. فرد وابسته به وسیله ی ارتباطش با دیگران تعریف می شود. به سختی می توان با انتظارات و اميال دیگران زندگی کرد، با این وجود شخص وابسته برای حمایت و پذیرش تضمین شده ی دائمی تلاش می کند. البته بیشتر ما نمی توانیم اطمینان ثابت و مراقبت بدون وقفه را ارائه کنیم، به ویژه در یک رابطه ی عاشقانه که به طور ایده آل، بیشتر مانند مشارکت است تا نقش والدین، تلاش برای تشویق استقلال بیشتر، ممکن است باعث اضطراب و ناراحتی شخص وابسته شود. زمانی که شما خودمختاری بیشتری را طلب می کنید، فرد وابسته می تواند به راحتی مانند چسب به شما بچسبد و از لحاظ احساسی تقاضای بیشتری کند. ناراحتی و اضطراب، احساسات اولیه ای هستند که فرد وابسته را تهدید می کنند. در رابطه با فرآیند افکار، انتظار داشته باشید که فرد وابسته ساده و القاء پذیر باشد و مشکلات واقعی را در زندگی و رابطه نادیده بگیرد و مستعد افكار تخریبی باشد؛ در مورد اینکه اگر شما بخواهید متارکه کنید یا حضور نداشته باشید، زندگی چقدر وحشتناک و غیرقابل تحمل خواهد بود.
به همین دلایل اغلب عنوانی که برای این فرد به کار می رود« فرش پادری است». ترس از تنهایی و نا امیدی باعث می شود که فرد وابسته، تحت کنترل قرار بگیرد. او چیزهایی که دیگران می بخشند را نخواهد بخشید و در رفتاری درگیر می شود که پست و نامناسب است و برای حفظ آرامش، حتی وارد روابط نامناسب و مبتنی بر سوء استفاده می شود.
شخصیت وابسته به خاطر بی اعتمادی، درگیری های طولانی مدت دارد. او ترس غیرقابل توجیهی نسبت به طرد شدن دارد و دائما به دنبال تضمین وفاداری و دلسوزی از جانب دیگران می گردد. او فردی نیازمند است و به وقت و توجه نیاز دارد. در حرفه ی روانکاوی ما تصور می کنیم که فرد وابسته، سیاه چاله ای از نیازهاست؛ بیشترین توجه، همدردی و دلسوزی نیز برای راضی کردن یا تشویق او به استقلال کافی نیست.
عدم عزت نفس افراد وابسته، موجب می شود از بودن در جامعه بدون کمک دیگران واهمه داشته باشند. آنها به ندرت در پروژه ها یا کارها درگیر می شوند. اگر این کار را بکنند به دنبال تضمین از طرف دیگران هستند. در محیط هایی بهتر کار می کنند که وظیفه ای به آنها دیکته شود و اگر در طول کار تشویق دائمی دریافت کنند، به بهترین شکل انجامش می دهند و بدون راهنمایی نمی توانند به طور موفقیت آمیزی کار را تمام کنند. هسته ی مرکزی فرد وابسته، احساس عمیقی از ناکارآمدی و نقصان است که منجر به احساس ناشایستگی می شود.
نگرانی ذهنی فرد وابسته، این احساس ترسناک است که در دنیا تنها می ماند و به حال خودش رها می شود. این ترس غیرواقعی او، در وهله ی اول به رابطه کشیده می شود و باعث می شود درگیر روابطی شود که کارایی چندانی ندارد. بنابه تعریف، فرد وابسته به دیگران نیاز دارد و می خواهد افرادی در کنارش باشند تا بتواند نیازش را تامین کند. اگر به دلایلی یک رابطه تمام شود فرد وابسته سریعا یک رابطه ی جدید پیدا می کند تا پشتیبانی و مراقبتی را که می خواهد به دست آورد.بسیاری از مشاوران و اعضای خانواده می توانند بر این حقیقت شهادت بدهند که افراد وابسته، دائما از یک رابطه به رابطه ی بد دیگری می پرند.
به طور خلاصه شخص سمج، تحت تأثیر ترس (ترس از تنهایی) قرار می گیرد. افرادی که شخصیت وابسته دارند، بیشتر خودشان را با آنچه ندارند تعریف می کنند، تا با آنچه که دارند. آنها زمانی خوشحالند که دیگران حضور دارند و مطمئن هستند در محیطی به سر می برند که همراه تضمین شده امنی در کنارشان است. آنها تشنه ی تشویق و مشورت دیگران زمانی که دیگران حضور دارند تا پروژه ها را از طرف انها شروع کنند، بهترین حالت را خواهند داشت. همین طور زمانی که باران نصیحت و تشویق بر آنهامی بارد، احساس خوبی دارند. در نتیجه احساس شخصیشان به طورضعیف تعریف می شود و این ایده را که شایسته و توانمند نیستند، در خودشان تقویت می کنند.
چه چیزی شخصیت وابسته را می سازد؟
چطور یک فرد این قدر وابسته می شود؟ در کودکی و دوره های بعدی زندگی او، چه اتفاقی می افتد که در این وابستگی سهم دارد؟ رویدادهایی برای قالب ریزی این سبک شخصیتی دخیل هستند که فراتر از ویژگیهای شخصیتی پیچیده ی معین، شخصیت وابسته را پی می ریزند.
شخصیت وابسته ممکن است در خانه ای رشد کرده باشد که کنترل بیش از حد والدین و محافظت و مراقبت افراطی وجود داشته باشد. شاید یک یا هر دو والد، همه ی نیازهای کودک را برآورده کرده و نه تنها استقلال او را تشویق نکرده اند، بلکه در هر زمان مورد سرزنش نیز قرار گرفته است. بنابراین کودک یاد نمی گیرد که تصمیم بگیرد و نیازهایش را برطرف کند. این کودک همچنین ممکن است مورد اذیت و ریشخند همسالانش به عنوان یک فرد سوسول، کودک یا نازک نارنجی قرار بگیرد. همه ی این تجارب، به همراه آسیب پذیری اش نسبت به ترس از تنهایی ، حالت وابستگی را ایجاد می کند و شما آن را در نامزدتان می بینید و در رابطه تان تجربه می کنید. در حالی که شاید این سبک شخصیتی در یک نقطه کارایی داشته باشد، زیرا نامزد شما در جاده زندگی همراه با پستی و بلندی ها، از طریق چسبیدن به دیگران سازگار می شود، اما دیگر بازدهی ندارد.
کسانی که بیماری شخصیتی وابسته دارند، اکثر زن هستند. دلایل مختلفی برای اختلاف جنسیتی در شیوع این بیماری وجود دارد:
اول اینکه احتمال بیشتری وجود دارد که دختران، برای نشان دادن اشکال وابستگی در اوایل زندگی مشترک تقویت شوند؛ اطرافيان دختر، او را برای پرستاری، مراقبت از دیگران و در اولویت قرار دادن نیازهای مردان تشویق می کنند.
دوم اینکه برخی فرهنگ ها رفتار وابسته را در زنان تشویق می کنند. تحت فرمان بودن، متابعت و ارائه ی خدمات و نادیده گرفتن خود، در برخی فرهنگ ها برای زن نوعی ارزش و خصلت خوب شناخته می شود.
نهایتا در موقعیت استرس مردان و زنان ممکن است واکنش متفاوتی نشان دهند. مردان ممکن است به خشونت یا دیگر استراتژی های غیرانفعالي دست بزنند، در حالی که زنان به حالت حمایتی و نقش پرستاری روی می آورند که هر دوی این استراتژی ها ارزش انقلابی دارد. اما فراموش نکنید که وابستگی در مردان هم اتفاق می افتد. نمونه ی زیر این حقیقت را نشان می دهد.
یکی از ما (نویسندگان کتاب عشق ویرانگر) مراجعه کننده ای به شرح زیر داشتیم این مرد به طور ناگهانی، از سفر تجاری مهمی برگشت و دید که همسرش با مرد دیگری در رختخواب است. او به جای روبه رو شدن با این موقعیت، ترسید که مبادا همسرش را از دست بدهد و تنها شود. او شروع کرد به زندگی کردن در ماشینش که چند خیابان آن طرف تر از خانه اش بود. هنگامی که همسر فریب کارش، با اصرار گفت که فقط نیازمند زمان است تا کارها را درست کند، مرد همچنان هزینه ی مخارج زن و خرج خانه را می پرداخت و با هیچ کس در میان نمی گذاشت که چه اتفاقی افتاده است. او آنقدر از بیگانه شدن با همسرش می ترسید که حتی وقتی همسرش به او گفت نباید دختر دوساله شان را ببیند، جر و بحثی نکرد. گاهی این مرد ناراحت میشد که نمی توانست کار کند؛ نهایتا رئیسش حقیقت را فهمید و از این مرد که دیگر افسرده شده بود، خواست که مراحل جدایی فرزندان و سازماندهی مالی مجدد را انجام دهد. البته او به روان شناسش وابسته شد و در فرایند پیدا کردن گروه حمایتی مناسب مجددا نیاز به تشویق و تضمین پیدا کرد.
❤️فرد وابسته به عنوان همسر❤️
اگر شما با یک فرد وابسته رابطه دارید، صدمه و آسیب های زیادی را تحمل خواهید کرد. رابطه ای که به نظر شیرین و جذاب می آید، نهایتأ محدود و همراه با اذیت و آزار خواهد بود. اگر همسر شما وابسته است، نیازهای ارتباطی تان، به تدریج تحلیل می رود و عمرتان نیز به هدر خواهد رفت. در نتیجه پیدا کردن زمانی برای تنهایی و لذت بردن از استقلال، پس از نیازهای احساسی همسرتان قرار می گیرد.
تلاش هرچه بیشتر برای اعطای استقلال به همسرتان و خواهش از او، تا این مراحل را طی کند، باعث احساس ناامنی بیشتری در اوخواهد شد. همسر شما قدرت احساسی برای اینکه به شما اجازه دهد،مکان و زمان مخصوص به خودتان را داشته باشید، ندارد. این باعث می شود احساس کنید ناراحت هستید و نهایتا متنفر میشوید. قرار دادن حد ومرز در رابطه باعث می شود که همسرتان بیشتر نیازمند و سمج شود. این چرخه ی منفی بسیار خسته کننده و آزاردهنده است. مشکل اساسی چیست؟ او مهارت یا احساسی نسبت به خودش،برای اینکه همسر متقابل در رابطه باشد، ندارد.
دو راهی اینجاست. آیا می توانید تقاضاهای این رابطه را در طول زمان تأمین کنید؟ این رابطه ای ست که از لحاظ احساسی توازن ندارد. نقش شمادر این رابطه از لحاظ احساسی نقش سرپرستی است. غیرعادی نیست که شخص وابسته روز به روز نیازمندتر شود. هرچه نیازمندتر شود عزت نفس و کارایی اش آسیب بیشتری می بیند. ضرر دیدن از چنین رابطه ای بسیار متداول است و نهایتا هر دو طرف با بحران روبه رو می شوند. در نهایت به نظر می رسد که نه شما و نه همسرتان از این رابطه رضایت ندارید. شخصیت وابسته نیازهای احساسی بی پایانی دارد و تقاضای زیادی از رابطه و همسرش خواهد داشت. این شخص بی نهایت به دنبال توجه، مراقبت و پشتیبانی است که برای هر همسری خسته کننده است. هردو طرف نهایتا احساس می کنند که اگر نیازهای شان برطرف نشود، دچار تنش و ناراحتی می شوند. تشخیص و پیشگیری رابطه ی دارای وابستگی درونی دوجانبه بسیار دشوار است. ماندن در رابطه با همسر سمج و وابسته یعنی تعهد برای تحمل وابستگی ها، برای مدت بسیار طولانی.
♂️چرا من جذب چنین شخصی شدم؟♂️
معنی کشیده شدن به سمت چنین فردی چیست؟ چرا من سابقهای از چنین روابطی دارم؟ برای مبتدیان یعنی شما جذب کسی شده اید که:
✅در تصمیم گیری های روزمره، بدون کمک از جانب دیگران مشکل دارند و از دیگران می خواهند همه¬ی مسئولیت های زندگیشان را برعهده بگیرند.
✅به خاطر ترس از دست دادن پشتیبانی یا تایید، به ندرت با دیگران مخالفت می کنند.
✅برای شروع پروژه ها مشکل دارند.
✅تمام تلاششان را برای به دست آوردن حامی و پرستار انجام می دهند.
✅زمانی که تنها هستند احساس ناراحتی و تنهایی می کنند.
✅زمانی که رابطه ی قبلی تمام می شود، بلافاصله دنبال رابطه جدید می روند
✅از اینکه به تنهایی مسئول مراقبت از خود باشند، بسیار هراس دارند.
✅از اینکه به تنهایی مسئول مراقبت از خود باشند، بسیار هراس دارند.
♂️چرا جذب چنین شخصیتی می شوید؟♂️
اگر رابطه ی فعلی شما غیرعادی است و بیشتر روابط تان با اشخاص وابسته بوده، احتمالا فردی که اکنون جذب آن شده اید، از لحاظ فیزیکی جذاب است. شاید رویکرد آرام و میل او برای نزدیکی کامل به شما، باعث جذابیتش شده است. با این وجود چهره های وابسته به عنوان همسر تا همیشه برای شما جذاب نخواهند بود.
اما افراد دیگری که این بخش را می خوانند، اگر با خودشان روراست باشند، می پذیرند که سابقه ای طولانی از ارتباط با افراد سمج داشته اند. باید دینامیک ارتباطی با افراد وابسته را که ممکن است بارها شما را جذب کرده باشد،کشف کنید. فراتر از عوامل سهیم در ارتباطات تکراری با افراد سمج نیاز به مراقبت از دیگران وجود دارد. برخی از ما به طور طبیعی پرستار هستیم و رفتار نیازمندی شخص وابسته برای ما جذاب تر از آن است که بتوانیم آن را نادیده بگیریم. گویی برنامه ریزی شده ایم که به این جذابیت پاسخ دهیم و شدید، در مقابل کسی که نیاز به امنیت، آسایش و تضمین دارد، برانگیخته شویم. شاید شما از خانواده ای آمده اید که مسئولیت مراقبت از یک یا هر دو برادر یا خواهر، به عهده ی شما بوده است. این مسئله جنبه تشویقی برایتان دارد و رفتار سرپرستی شما تا بزرگسالی هم ادامه دارد شاید شما کسی باشید که نتواند در مقابل تقاضای سرپرستی یک کودک نه بگوید، از برخی لحاظ شاید زمانی که از شخص نیازمند به کمک مراقبت می کنید، حال بهتری داشته باشید. مشکل کجاست؟ مشکل این است که شما این کتاب را می خوانید و تعجب می کنید که برای رابطه ی عشقیتان چه اتفاقی می افتد؟ این به ما می گوید که مراقبت از یک همسر وابسته دیگر خوشایند نیست یا دیگر کارایی صادقانه بگوییم این به شما اخطار می دهد که به تدریج فرد ناسالمی می شوید و الگوی کودکی با انرژی متمرکز روی نیازهای دیگران، به تدریج در شما گسترش می یابد.
فراتر از نیاز به مراقبت، برخی از مردم احساس می کنند که رفتار نیازمند یک فرد وابسته، رمانتیک و جذاب است. شاید والد جنس مخالف شما این ویژگی را داشته یا شاید شما همیشه جذب المان های جذاب شخصی شده اید که عزت نفس نداشته است. رفتن به سمت راحت کردن دیگران یا نجات آنها، تا حدودی برای شما آشنا و معنادار است. شما این الگو را در روابط مختلف تکرار کرده اید و همه ی شریک های عشقی تان نهایتا به طور مزمن، سمج و چسبنده بوده اند.
گاهی برخی از افراد که نیاز شدیدی برای گرفتن تایید و یافتن عزت نفس احساس می کنند، همسر وابسته را انتخاب می کنند. زیرا آنها معمولا از اینکه همه ی انرژی و توجه شان را جلب کسی کنند که اکنون با او در ارتباطند، خوشحال می شوند. ممکن است متوجه شوید که دوست دارید در رابطه ای وارد شوید که کنترل و قدرت زیادی داشته باشید. فرد وابسته که عزت نفس پایینی دارد، نیازهایش را به نفع خدمت به شما نادیده می گیرد. به هر حال چیزی که در وهله ی اول راضی کننده و ملتمسانه به نظر می رسد، بعدها حالت محدود کننده و آزاردهنده پیدا می کند.
دلیل دیگری که باعث می شود برخی افراد در چنین رابطه هایی بمانند، حتی بعد از اینکه هیچ رضایتی حاصل نمی شود، ترس است. برخی از ما از اسیب و ضربه زدن به همسری کهقبلا شکننده و نیازمند بوده، می هراسیم. هر زمان که تصمیم بگیرید ترک کنید، ناامیدی همسرتان آن قدرآشفته کننده و سخت می شود که برمی گردید و خودتان را قانع می کنیدکه اوضاع آنقدر ها هم بد نیست و شاید خودتان مشکل دارید. شاید فکرمی کنید اگر احساسات همسرتان را جریحه دار کنید و تنهایش بگذارید زندگی خودتان با مشکل مواجه می شود. البته ترس از واکنش های احساسی همسر، نسبت به ترک کردن، دلیل خوبی برای ماندن در چنین رابطه ای نیست، ولی انگیزه قوی برای نگهداشتن شما و طول کشیدن رابطه خواهد بود.
زندگی با همسر وابسته
همان طور که میبینید، این افراد می توانند از لحاظ احساسی و ارتباطی آزاردهنده و خفه کننده باشند. سوال این است که آیا شما می توانید برای همیشه با چنین فردی زندگی کنید؟ مسئله ای که باید درنظر بگیرید این است: آیا همسرتان نسبت به ماهیت ارتباطی شما استرس دارد؟ احتمالا پیشگیری و تشخیص برای اینگونه افراد، به این خاطر است که آیا انگیزه ای برای تغییر و بینشی نسبت به رفتارشان دارند؟
افرادی که چنین مشکلی دارند، نسبت به مشکلاتشان بینش محدودی دارند و زمانی که کارهاخوب پیش نمی رود، دیگران را سرزنش می کنند. همسر شما ممکن است مسئولیت کمی را برای عواقب رابطه بپذیرد. افراد مبتلا به بیماری شخصیتی در این مورد نگرانند که همسرشان آنها را نپذیرد و از طرد شدن می هراسند. زمانی که همسرتان متوجه می شود شما ناراحتید، بدترین ترس او تایید می شود که شما نمی توانید به تضمین بی قید و شرط رابطه با او ادامه دهید، یا اینکه در قدر ترک او هستید. این ممکن است باعث شود که همسرتان دچار بحران شود یا حتی تحریک می شود که وارد رابطه ی دیگری شود وابستگی اش را تامین کند. اگر می خواهید به فرد وابسته متعهد باشید استراتژی هایی را که برایتان مفید است ارائه می دهیم.
مانند همیشه خوش بین اما محتاط باشید
تغییر واقعی، زمان می برد و مستلزم تلاش است و تمرین و پشتکار زیادی نیاز دارد. یک ضرب المثل قدیمی که می گوید: پلنگ نمی تواند خالهای پوستش را تغییر دهد مطمئنا اینجا صدق می کند. به هر حال شخص وابسته اندمی تواند کمی آنها را کمرنگ تر کند. براساس تجربه، مشاهده کرده ایم هنگامی که یکی از زوجین، شخصیت وابسته دارد و برای درمان مراجعه میکند، دچار آشفتگی و اضطراب می شود. شخص وابسته به خاطر احساس از دست دادن رابطه، اضطراب دارد و از احساس ناامیدی و نیازمندی هم خسته شده است. احتمال اینکه این فرد، از لحاظ بالینی افسرده شود کم نیست. مسئله این است که استرس اغلب قبل از تغییرات می آید. به طور کلی وقتی کارها خوب پیش می رود، افزایش تغییرات به ندرت رخ می دهد. ممکن است فقط برای خوشایند شما به دنبال تغییر برود که رویکردهای مبنی بر تبعیت و تسلیم، برای تغییر به ندرت ثمربخش است.
به همسرتان کمک کنید از موفقیت های کوچک لذت ببرد
او مدت زیادی برای شروع فعالیت ها و تصمیم گیری هایش به دیگران وابسته بوده است، پس کمکش کنید تا خودش تصمیم بگیرد. در دام وابستگی روزانه ی همسرتان نیفتید. در اینجا به گامهای کودک فکر کنید. مجلات مربوط به خانواده، اغلب توصیه می کنند که خانواده ها به کودکان شان کمک کنند تا از طریق واگذاری حق انتخاب و اختیار به آنها، قدرت تصمیم گیری پیدا کنند. این باعث ایجاد کارآمدی و عزت نفس می شود. اگر همسر شما نمی تواند تصمیم بگیرد کدام دامن را بپوشد، به او بگویید: توهم رنگ قرمز و هم رنگ سبز را دوست داری، هرکدام را که می خواهی انتخاب کن.
ما همچنین یادگرفته ایم رفتاری را به گونه ای مثبت در دیگران تقویت کنیم تا در آینده آن را تکرار کنند. در روابط، گاهی ندانسته رفتاری را در دیگران تقویت می کنیم که نمی خواهیم داشته باشند. این تقویت غیرعمدی است. زمانی که یک کودک کج خلقی می کند، به او اجازه می دهیم که مراحل جیغ و فریاد زدن را طی کند. کودک می آموزد فریاد زدن به او امکان می دهد چیزی را که می خواهد به دست آورد. به طور متناقصی تسلیم شدن در مقابل صدای بلند و آزاردهنده، احتمال اینکه کودک آن الگو را تکرار کند، زیاد می کند. اگر می خواهید جیغ زدن ادامه پیدا کند، با کمال میل آن را با کوتاه آمدن در مقابل خواسته ی کودک، تقویت کنید. اکنون به همسر وابسته فکر کنید. آیا زمانی که او آشفته، ناراحت و سمج می شود، احساس گناه می کنید و تسلیم می شوید و پرستاری و تماسی که همسرتان می خواهد به او ارائه می دهید؟
حالایک سوال مطرح است: اگر شما رفتار چسبندگی و سماجت را تقویت می کنید، چرا از ادامه یافتن آن متعجب هستید؟ بایستید و در مورد نقش خود در رابطه فکر کنید. آیا برای تغییر این چرخه راهی وجود دارد؟ می توانید با تعیین حد و مرزهای بیشتر و تقویت قدرت تصمیم گیری همسرتان، رفتارهای غلط او را تعدیل کنید.
دنیای همسرتان را باز کنید
در روابط وابسته، محافل اجتماعی نسبتا محدود می شوند. شخص وابسته اغلب دوستان نزدیک و روابط کمی دارد که سطح صمیمیت و مراقبت مطلوب را تامین می کنند. نتایج بررسی ها نشان می دهد که هرچه محفل اجتماعی شخص و شبکه ی حمایتی اش بزرگ تر باشد افراد، سالم تر و شادتر هستند. اگر همسر شما سیستم حمایتی وسیعی دارد، ممکن است احساس کند که نیازهایش در مکان های چندگانه بیشتر تامین می شود و در نتیجه تقاضایش از شما کمتر شود به همسرتان کمک کنید تا دوستان بیشتری پیداکند در برخی فعالیتهای جدید برای وسیع تر کردن محیط اجتماعی اش درگیر شود. در انجام این کار متوجه می شوید که افراد جدیدی را ملاقات کرده و خروجی اجتماعی بیشتری ایجاد می کنید.
کسب شایستگی ها را تقویت کنید
از آنجایی که موضع اصلی همسر وابسته محافظت از خودش در مقابل احتمال رها شدن در آینده است، این همسر تمام عمرش را صرف اجتناب از کسب شایستگی های مناسب می کند. اینکه دیگران از فرد وابسته بالاجبار حمایت کنند، بدترین راه برای تضمین است. این مسئله خیلی عادی است که شخص وابسته هیچ گاه گواهینامه ی رانندگی نگیرد، زندگی مستقل نداشته باشد یا به تنهایی رزومه اش را برای مصاحبه ی شغلی پر نکند.
در یک رابطه¬ی طولانی مدت باید از هر فرصتی برای تقویت گام های کوچک به سمت شایستگی های بزرگسالی که برای شما مهم است استفاده کنید. به خاطر داشته باشید تقویت، همیشه بهتر از خجالت زده کردن، تحقیر یا تهدید به ترک است. اگر می توانید راه هایی را برای تشویق همسرتان به سمت استقلال پیدا کنید، در حالی که به او اجازه می دهید همزمان احساس امنیت و اعتماد نسبت به تعهدات شما داشته باشد. خاک حاصلخیز برای رشد است، حتی اگر گیاهانی که پرورش می دهید گاهی تمایلی به شکوفه دادن نداشته باشند.
به همسرتان اجازه بدهید تا خودش مهارت کسب کند و کارشناس خودش باشد
افراد وابسته معمولا به خودشان اجازه نمی دهند در هیچ زمینه ای کارشناس باشند. بنابراین چرا یک کار جدید را با همسرتان امتحان نکنید و نقش معکوسی به او ندهید؟ از همسرتان سوالاتی بپرسید در مورد اینکه برای شام کجا برویم و امروز صبح کدام پیراهن را بپوشم؟ افراد وابسته اغلب عقیده¬ی خودشان را در مورد موضوعات مختلف، به خاطر ترس از آزردن طرف مقابل، بیان نمی کنند.
عقیده ی او را در مورد موضوعات ساده بپرسید و به سمت چیزهای پیچیده تر حرکت کنید. مسئله ی کشف راه های خلاق، برای کمک به همسرتان درمیان است تا اعتماد به نفس و عزت نفس بیشتری پیدا کند. هر بار که همسرتان در بیان عقایدش موفق می شود، او را بیشتر و بیشتر تشویق کنید.
آیا درمان کمک می کند؟
اگر شما بخواهید با نامزد وابسته تان در طولانی مدت بمانید، مسئله ی ازدواج درمانی را در نظر داشته باشید. مشاوره ی حرفه ای با نامزدتان می تواند مهارت هایی را که برای سلامت این رابطه نیاز دارید، توسعه دهد. در اینجا خبرهای خوبی داریم: اشخاص وابسته اغلب انگیزه ی بیشتری برای تغییر دارند تا فردی که با یک یا چند بیماری شخصیتی شناخته شده، روبه روست. پیش بینی رشد و پیشرفت درمان تاحدی خوب است.
همسرتان ممکن است به خاطر کیفیت رابطه ی شما دچار استرس شود و در نتیجه از وضعیت خودش ناخوشنود و مضطرب باشد. این استرس ممکن است همسرتان را تحریک کند که کار سخت و طولانی مدتی را که در درمان برای تغییر سبک ارتباطی و حسش نسبت به خودش لازم دارد انجام دهد. رابطه ی مستحکم با افراد کارشناس به همسر شما تایید و توجه دانمی ای را که می خواهد، می دهد؛ به گونه ای که وقتی بسته¬ی درمانی شکل بگیرد، شخص وابسته فقط تشویق مختصری برای ادامه ی درمان نیاز دارد، اما گاهی مشتریان شدیداً به پزشک خود وابسته می شوند (فیلم چه خبر از باب را درنظر بگیرید). پزشکان باید حد و مرزهای دقیقی را مشخص کنند و در طول زمان، افزایش استقلال را تشویق کنند. هر چند پیش بینی برای تغییر در همسر وابسته بسیار خوب است اما درمان، تلاش طولانی مدت را می¬طلبد. مطمئن شوید که روی خود و نقش تان در طول درمان متمرکز هستید. از طریق تغییر روشی که با همسر سمج در تعادل به دست می آورید، در جایگاه بهتری برای تغییر دینامیک ارتباطی تان قرار می گیرید. سپس همسرتان باید با شرایط شما در جایگاه بهتری برای تغییر دینامیک ارتباطی تان قرار می گیرید. سپس همسرتان باید با شرایط شما در جایگاه جدید سازگار شود. اگر همسرتان نخواهد با این چالش روبه رو شود، شما با یک تصمیم دشوار در مورد آینده¬ی رابطه تان مواجه هستید.
♀️چه زمانی باید ترک کرد؟♀️
اکنون می دانید که ترک نامزد وابسته، بسیار دشوار است و نیازمند شجاعت زیادی است. البته ترک هر شخصیت بیماری دشوار است. اما برخلاف نامزد پارانوئید و ضد اجتماعی که می تواند خطرناک باشد و برخلاف نامزد اسکیزوئید که از طرد شدن ناراحت نمیشود، فرد وابسته به خاطر متارکه، شدیدا آشفته می شود. اگر شما ببینید کسی که به او علاقه دارید دچار چنین استرسی شده، متارکه بسیار دردناک خواهد بود. انتظار داشته باشید که نامزد سمج، به شما التماس کند که بمانید و به گونه ای غیرقابل کنترل گریه و زاری کند و بعد از اینکه به طور شفافی از او می خواهید، دیگر بس کند، مجددا به شما تلفن کند و دوباره در خانه ی شما بیاید. منتظر باشید احساس گناه، خجالت و شرمندگی کنید؛ حتی زمانی که هر کاری مهربانی، آرامش و خوش رفتاری در فرآیند ترک انجام می دهید. ترک کردن نامزد وابسته نیازمند صلابت و عزم راسخ است. از دوستان و اعضای خانواده کمک و حمایت بخواهید. شما باید به اطرافیان تفهیم کنید که فردی بی رحم یا خونسرد نیستید، بلکه مجبور شده اید رابطه با کسی را به پایان برسانید که در مفهوم واقعی کلمه، همسر نیست